ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد بود
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۵۱۱۳۱
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها - ساواک به عنوان یکی از سازمانهای مخوف امنیتی از زمان تاسیس در ابتدای نیمه دوم دهه ۳۰ تا انحلال آن در سال ۱۳۵۷ همواره ناشناخته بود اما بعد از فروپاشی حکومت پهلوی و در ۴۴ سال گذشته اگرچه تلاش شده نوری بر پستوهای تاریک این سازمان افکنده شود اما همچنان حرف و حدیثها و پرسشهای زیادی در ارتباط با آن وجود دارد؛ از جمله، دلایل و ضرورتهای شکلگیری این سازمان و چگونگی مواجهه آن با مخالفان حکومت پهلوی، همواره دغدغه بسیاری از افراد بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایرنا برای پاسخ به این پرسشها با دکتر «مظفر شاهدی» نویسنده کتاب «ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۱۳۳۵- ۱۳۵۷)» گفتوگویی انجام داد که بخش نخست آن را در ادامه میخوانیم.
دلایل و ضرورتهای خارجی و بینالمللی تأسیس ساواک در اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی چه بود؟
_ باید عرض کنم، تأُسیس ساواک از اساس پروژهای آمریکایی بود اما نظیر بسیاری دیگر از دستگاههای اطلاعاتی_امنیتی منطقهای و جهانی، ضرورت تأسیس آن به پایان جنگ جهانی دوم و آغاز عصر موسوم به جنگ سرد در روابط دو اردوگاه بزرگ غرب و شرق مربوط میشد که میدانیم اردوگاه جهان سرمایهداری غرب و اقمار منطقهای آن در اقصی نقاط جهان توسط آمریکا رهبری و هدایت میشد و اردوگاه جهان کمونیسم و چپ هم رهبری و هدایتش برعهده اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. همچنان خود «سیا» سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا نیز حدود دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۷(۱۳۲۶) و با کمک سازمان امآی۶ (MI۶) تأسیس شده بود.
شکلگیری ساواک در نتیجه جنگ سرد
بنابراین، تشکیل ساواک در ایران نیز در درجه اول از همین وضعیت جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب و اقمار منطقهای آنها ناشی میشد. لایحه تشکیل ساواک که در دولت حسین علا و در سالهای ۱۳۳۴ _ ۱۳۳۵ تهیه شده بود در سال ۱۳۳۵ در دو مجلس شورای ملی و سنا تصویب شد و مدت کوتاهی بعد و عملاً از اوایل سال بعد، سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به اختصار ساواک نامیده شد، کار خود را آغاز کرد و همچنان که میدانیم همین تیمور بختیار که حدود ۶ ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرماندار نظامی تهران شده بود، بهعنوان نخستین رئیس ساواک منصوب شد.
البته موضوع ضرورت برخورد با حزب توده و سایر جریانهای سیاسی چپ که گمان میرفت از حامیان سیاست اتحاد جماهیر شوروی در ایران بودند، از مهمترین دلایلی بود که حاکمیتِ از کودتا برآمده ایران و حامیان آمریکایی آن را به تشکیل ساواک رهنمون ساخت.
بهعبارت دیگر، ضرورت مقابله با نفوذ و حضور سیاسی، اطلاعاتی_جاسوسی شوروی و تشکلهای سیاسی چپِ حامی سیاست شوروی در ایران از عاجلترین دلایل تشکیل ساواک بود. بهویژه اینکه موضوع کشف سازمان گسترده نظامی حزب توده ایران در درون ارتش و نیروهای انتظامی وقت ایران در سال ۱۳۳۳، سخت حکومت ایران و حامیان خارجی آن را از خطر نفوذ کمونیسم و به دنبال آن حضور شوروی در ایران نگران ساخته بود.
با توجه به این موضوع، دلایل داخلی تاسیس ساواک را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
_ دلایل داخلی تأسیس ساواک ارتباط و پیوندِ کمابیش محکمی با همان دلایل خارجی ساواک داشته است. همچنان که آمریکا و انگلیس بههدف استمرارِ سلطه بر سرپلهای نفتی و اقتصادی ایران و در همان حال، استقلالزداییِ سیاسیِ از ایران و منضم ساختنِ آن بهقلمروهای اقماری خود در برابر اردوگاه شرق و کمونیسم، بهطور مشخص، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در عمل، شیوه دموکراتیک و مشروطه سیاستورزی و حکمرانیِ در ایران را منسوخ کرده و با حمایتِ بیحرف و حدیثِ از رژیم استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی، ملت ایران را از اعمال حق حاکمیت ملی خود، محروم کردند.
به دنبال سرکوب و حذف مخالفان سیاسی
در این میان، تأسیس ساواک که در شرایط ادامهدارِ سرکوب شدید سیاسی و اجتماعی و حاکم شدن یک نظام اقتدارگرای قانونگریز و مردمستیز در ایران کار خود را آغاز کرد، کمترین نسبتی با تقویت امنیت ملی در مفهوم حق مردم ایران در اعمال حاکمیت ملی خود، نداشت؛ بلکه، وظایف و حوزه اختیارات و عمل آن مستقیم و غیرمستقیم، در راستای سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسیِ قانونیِ رژیم استبدادگرای پهلوی، در میان احزاب و جریانهای سیاسی و فکری مختلف، تعریف شده شکل گرفت که خودِ آن حکومت استبدادگرا، قطعهای از پازل بزرگترِ رژیمهای اقماری با حمایت جهان سرمایهداری غرب در منطقه محسوب میشد.
با این حال در چنین وضعیتی بود که ساواک در سالهای دهههای ۱۳۳۰ _ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بهمثابه بازوی سرکوب حکومت استبدادگرا و قانونگریز پهلوی، وظیفه از میان برداشتن مخالفان سیاسی حکومت و در کلیت خود، محروم ساختنِ ملت ایران از اعمال حق حاکمیت ملی را برعهده گرفت.
اگر مشروطهزدایی، سلطهپذیری، قانونگریزی و مردمستیزی را مهمترین و تعیینکنندهترینِ دلایل سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران ارزیابی کنیم که بهنظر من چنان هم بود، در آن میان، نقش ساواک، بهمثابه ابزارِ اعمالِ آن مشروطهزداییها، سلطهپذیریهای محمدرضاشاه از بیگانگان، سرکوبگریها، دهشتآفرینیها، خشونتورزیها و مردمستیزیها، که بهکلی از حاکمیت وقت مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی کرد، تعیینکننده و درجه اول بود.
دامنه فعالیت ساواک در همان سالهای ابتدایی مختصص همین گروههای چپ شد یا خیر و به دیگر گروههای هم مربوط شد؟
_ بعد از دستگیریهای گسترده و بازجوییها، آشکار شد که بیش از ۶۰۰ تن از افسران ارتش شاهنشاهی ایران در سازمان مخفی نظامی حزب توده در بخشهای مختلف ارتش عضویت پیدا کرده بودند که موضوعی بس نگرانکننده محسوب میشد اما دامنه فعالیتهای ساواک حتی از همان نخستین ماههای آغاز کار آن به مراتب از موضوع و ضرورت مقابله با حزب توده و سایر جریانهای چپ فراتر رفت و دیگر جریانهای سیاسی و مذهبی مخالف حاکمیت هم تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند.
در همان حال در یک دهه آتی دامنه فعالیتهای ساواک گستره وسیعی از اقدامات امنیتی_ اطلاعاتی داخلی و خارجی را در برگرفت و رقم ادارات کل ساواک به ۱۰ مورد افزایش یافت. با این توضیح که تیمور بختیار بهعنوان نخستین رئیس ساواک در فرایند استقرار و تثبیت ساواک بهعنوان یک سازمان اطلاعاتی_امنیتی نقش تأثیرگذاری ایفا کرد و تا زمانی که تا آستانه دهه ۱۳۴۰ در رأس این سازمان جای داشت، حاکمیت وقت و نیز آمریکاییها که سازمان سیا نقش قابل توجهی در فرایند شکلگیری و ادامه فعالیت آن ایفا میکرد هیچ نشان ندادند که احیاناً از عملکرد بختیار در رأس ساواک رضایت خاطر ندارند. این را هم اضافه کنم که ساواک در ۱۷ بهمن سال ۱۳۵۷ و فقط پنج روز پیش از سقوط نهایی رژیم پهلوی منحل اعلام شد.
نقش ساواک در سرکوب مخالفان سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
_ در دوره ۲۵ ساله پایانی عمر حکومت محمدرضاشاه پهلوی که کمابیش در مسیر همان شیوه حکمرانیِ پدرش گام برمیداشت، سرکوبهای سیاسی به مراتب محسوستر و تعیینکنندهتر از برخوردهای اجتماعی و فرهنگیِ مستقلتر از حاکمیت بود.
با همه این احوال، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و با نوسانهایی تا اواخر سال ۱۳۵۶، که مقارن با گسترش انقلاب مردم ایران بود، سرکوبگریها و مواجهه به شدت قهرآمیز و غیرقابل اغماض با مخالفان و منتقدان سیاسی، در میان اقشار و گروههای مختلف سیاسی و مذهبی ادامه یافت و به ویژه از دهه ۱۳۴۰ به آن طرف، همواره رقمی حدود ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی در زندانهای مختلف حکومت بودند؛ همچنان هم که عرض کردم ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد، که آمریکاییها نقش مهمی در تأسیس آن ایفا کرده بودند، در سرکوب شدید و شکنجههای غیرانسانی مخالفان حکومت در زندان نقشی تعیینکننده ایفا میکرد.
از اساس سرشت و در واقع سرنوشتِ حکومت قانونگریز، مردمستیز و وابسته پهلوی دوم با سرکوب شدید و بیرحمانه مخالفانِ سیاسی عجین شده بود؛ مخالفان و منتقدانی که فقط خواستار بازگشت بهشیوه حکمرانی قانونی در چارچوب قانون اساسی مشروطه و متمم آن بودند.
مسیری به سمت مشروعیت زدایی از پهلوی
پس شما معتقدید وضعیت مواجهه حکومت با مخالفان بعد از کودتای ۲۸ مرداد تغییر اساسی پیدا کرد؟
_ در واقع پس از سقوط دولت دکتر مصدق، برخوردهای عمدتاً قهرآمیز و سرکوبگرانه با مخالفان سیاسی حکومت در میان گروهها و جریانهای سیاسی مختلف آغاز و ادامه یافت؛ با اینحال تا چند سال آتی، هر از گاهی و در مقاطع مختلف (از جمله در اواخر دهه ۱۳۳۰ و آستانه دهه ۱۳۴۰) فضای سیاسی و اجتماعی کشور، عمدتاً متأثر از رخدادهای بینالمللی (عمدتاً به دلیل نارضایتی هیأت حاکمه آمریکا از کارنامه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حکومت شاه در سالهای پس از کودتا) کمی بازتر شد اما همه اینها عمری موقت داشت و پس از آنکه شاه آمریکاییان را متقاعد کرد که خود رأساً اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه آنها را هدایت و به مورد اجرا خواهد گذاشت، بار دیگر سرکوبگریها شدت گرفت.
در واقع، قیام اسلامگرایان به رهبری امام خمینی در مخالفت با برخی از مواد اصلاحات آمریکایی موسوم بهانقلاب سفید (بهطور مشخص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که با قانون اساسی مشروطه و متمم آن مغایرت داشت) در سالهای ۱۳۴۱_ ۱۳۴۲ که در نهایت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بهگونهای قهرآمیز و خونین سرکوب شد؛ نقطه عطفی مهم و تعیینکننده در شروع یک دوره جدید و کمسابقه در انسداد سیاسیِ بازگشتناپذیر در رابطه حکومت با مردم ایران بهشمار میآید. از آن پس، سرکوبهای سیاسی شدت و حدتی روزافزون یافت و در همان حال، بیشتر مخالفان و منتقدان سیاسی و مذهبی، در فرایندی که تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به کمال رسید، از رژیم قانونگریز و مردمستیز پهلوی مشروعیتزدایی سیاسی کردند.
شکلگیری سازمانها و گروههای چریکی و مسلحانه مخالف حکومت پهلوی هم بههمین برهه از حیات رژیم پهلوی مربوط میشود که دیگر احساس میشد رژیم پهلوی با سرکوبگریهای غیرانسانی، راه هرگونه امکان مخالفت و فعالیت سیاسی مسالمتآمیز و مدنی را مسدود کرده است و منطقی جز لوله تفنگ و زبان گلوله نمیشناسد. سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ اوج دوران انسداد سیاسی، گسترش استبدادگرایی، سرکوب و برخورد بدون اغماض و بیرحمانه با مخالفان سیاسی محسوب میشود.
پایان پیام/ت
منبع: فارس
کلیدواژه: ساواک جنگ سرد سازمان امنیتی جریان های سیاسی کودتای ۲۸ مرداد مخالفان سیاسی تشکیل ساواک تعیین کننده رژیم پهلوی قانون گریز مردم ایران دهه ۱۳۴۰ سرکوب شد حزب توده شکل گیری گروه ها جنگ سرد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۵۱۱۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتقادات پهلوی به قاجاریان بهخاطر امتیازدادن به بیگانگان!
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: امروز ۱۱ اردیبهشت سالروز ترور ناصرالدینشاه است. حسین اصغری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر میگوید درست است که هم در دوره قاجار و هم دوره پهلوی، علیرغم اینکه هر دو سلسله ادعای وطنپرستی داشتند، قسمتهایی از خاک ایران از این کشور جدا شد اما با مطالعه تاریخ و بررسی شرایط دوران به این نتیجه میرسیم که وضعیت در دوره پهلوی بسیار اسفناکتر بوده است.
در دوره قاجار طی قراردادهای ترکمنچای و گلستان بخشهایی از ایران جدا شد اما باید توجه داشت که این جدایی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه در نتیجه پیروزی روسیه در جنگ با نیروی نظامی ایران بود که بیش از ۱۲ سال این نبرد به طول انجامید و در طول این مدت، گاهی اوقات سپاه ایران به پیروزیهایی دست مییافت که به عنوان نمونه میتوان به مناطق لنکران و طالش اشاره کرد که سپاه ایران با فرماندهی عباس میرزا در نبرد دوم ایران و روسیه موفق شد آنها را آزاد کند و در عرض سه هفته اغلب نقاطی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده و تسلیم روسها شده بود پس گرفته شوند و یا اینکه عباسمیرزا بارها موفق شد سپاه روس را مجبور به عقبنشینی از مناطق مختلف کند.
اصغری به بهانه سالروز ترور ناصرالدینشاه، یادداشتی با عنوان «وطنپرستی به سبک پهلوی» نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است. او در اینیادداشت عنصر «وطنپرستی» میان خاندان قاجار و پهلوی را مقایسه کرده است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید؛
«خاک وطن، ناموس ماست و ایرانی جماعت، ناموسپرست است». این گزاره، در ذهن و اندیشه و جان هر ایرانی باغیرتی ریشه دارد و تاریخ نیز این مساله را ثابت کرده است. هنگامی که ملت ایران، هشت سال در برابر تجاوزات صدام با حمایت تمامعیار نظام بینالملل از او ایستادگی کرد اما یک وجب از خاک میهن را به دشمن تسلیم نکرد حاکی از همین مساله است؛ و نیز اینکه هرگاه در مطالعه کتاب تاریخ وطن، با صفحاتی مواجه میشود که گوشهای از سرزمین ایران توسط اجانب جدا شده است آه حسرت و ملامت حکام وقت سر میدهد ریشه در همین مسئله دارد. قرارداد ترکمنچای و گلستان و جدایی بخشهایی از سرزمین ایران در دوره قاجار و نیز جداشدن مناطقی نظیر آرارات و بحرین و بخشهایی از سیستان و مناطقی در حدود مرزی آذربایجان غربی و اروندرود و مناطق جنوب اترک و … در دوره پهلوی داغی است که حرارت آن هیچوقت در سینه ملت ایران کاهش نمییابد. اما نکتهای که لازم است در اینجا بدان توجه شود این است که جدایی این مناطق از ایران، در شرایط یکسانی صورت نگرفته است و همین مسئله موجب میشود تا داغ برخی از آنها به صورت مضاعف احساس شود.
درست است که هم در دوره قاجار و هم دوره پهلوی، علیرغم اینکه هر دو سلسله ادعای وطنپرستی داشتند، قسمتهایی از خاک ایران از این کشور جدا شد اما با مطالعه تاریخ و بررسی شرایط دوران به این نتیجه میرسیم که وضعیت در دوره پهلوی بسیار اسفناکتر بوده است. در دوره قاجار طی قراردادهای ترکمنچای و گلستان بخشهایی از ایران جدا شد اما باید توجه داشت که این جدایی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه در نتیجه پیروزی روسیه در جنگ با نیروی نظامی ایران بود که بیش از ۱۲ سال این نبرد به طول انجامید و در طول این مدت، گاهی اوقات سپاه ایران به پیروزیهایی دست مییافت که به عنوان نمونه میتوان به مناطق لنکران و طالش اشاره کرد که سپاه ایران با فرماندهی عباس میرزا در نبرد دوم ایران و روسیه موفق شد آنها را آزاد کند و در عرض سه هفته اغلب نقاطی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده و تسلیم روسها شده بود پس گرفته شوند و یا اینکه عباسمیرزا بارها موفق شد سپاه روس را مجبور به عقبنشینی از مناطق مختلف کند.
این مساله که جدایی مناطقی از ایران در دوره قاجار بعد از یک سلسله مقاومتهایی رخ داد که البته ناکام بودند نکته مهمی است که در هیچکدام از مناطق جدا شده از ایران در دوره پهلوی مشاهده نمیشود. آرارات بعد از کدام نبرد از ایران جدا شد؟ اروند چطور واگذار شد؟ جدایی مناطق جنوب اترک در نتیجه شکست در چه بود؟ چرا مناطقی از سیستان از کشور جدا شد و اساساً چه تلاشی صورت گرفت تا این جداییها رخ ندهد؟ نیروهای نظامی ایران برای جدانشدن این مناطق چه نقشی ایفا کردند؟ داستان جدایی بحرین از ایران هم که لکه ننگ ابدی برای این سلسله شد. به راستی، با بررسی این موارد، علیرغم تمام انتقادات به کارنامه سیاه هر دو سلسله پادشاهی، کدامیک را میتوان وطنپرستتر دانست؟ کدام سلسله تلاش بیشتری کرد تا تمامیت ارضی ایران را حفظ کند؟ ادعای کدام سلسله گوش فلک را کر کرده است که دارای ارتشی نوین و مجهز بود؟ عملکرد این ارتش در دفاع از تمامیت ارضی کشور چه بود؟ اساساً کدام سلسله دغدغه حفظ و حراست از ناموس وطن تا حد ممکن را داشت؟
در جنگ سوم هرات، وقتی نیروی نظامی ناصرالدین شاه قاجار هرات را پس گرفت توطئههایی رخ داد و انگلستان لشکرکشی محدودی کرد که در نتیجه آن ناصرالدینشاه مجبور شد دستور عقبنشینی به سردار خود بدهد و از این منطقه چشمپوشی کند؛ اما رضاخان برای واگذاری مناطق مختلف ایران به اجانب و خدشهدار کردن تمامیت ارضی کشور و دست درازی به ناموس وطن، چه اجباری داشت؟ چه مقاومتی از خود نشان داد که بتوان رضاخان را وطنپرستی نامید که حافظ تمامیت ارضی ایران بود؟
خاطرهای که باقر کاظمی، وزیرخارجه رضاخان نقل میکند دل هر ایرانی باغیرتی را خون کرده است؛ نوری سعید (وزیر خارجه عراق) با نهایت خضوع و خشوع و حالت گریه به رضاخان گفت: «اعلیحضرت شایسته است به عراق ترحم فرمایند. ما کشور کوچک و ضعیف و نحیفی هستیم که حتی از ایالات ایران هم کوچکتریم، درصورتی که ایران به این بزرگی و عظمت و ثروت و جمعیت است و هزاران فرسخ در خلیج فارس و بحر عمان و دریای هند مجاورت با دریا دارد و عراق بیچاره بدبخت برای نفس کشیدن و زنده ماندن یک راه باریک به دریای آزاد دارد که شطالعرب باشد که اگر آن را نداشته باشیم، گلوی ما فشرده میشود و خفه خواهیم شد… سپس به حال گریه و زاری گفت: اگر من به این وضع به بغداد برگردم، حیثیت و نفوذم لکهدار میشود و یک نوکر صدیق اعلیحضرت از بین خواهد رفت. شاه که در مقابل این حرفها تحتتأثیر قرار گرفته بود گفت: جلوی آبادان مقداری به ایران بدهید و بقیه شط العرب مثل حالا باشد (برای شما باشد)»!
رضاخان با امضای معاهده سعدآباد تمام تلاشهای ۱۰۰ ساله ایران برای احقاق حقوق خود در اروندرود را از بین برد و ایران را از حقوق طبیعی و تاریخی خود محروم کرد و مالکیت اروندرود را به استثناء قسمت کوچکی (۵ کیلومتر در مقابل بندر آبادان) به عراق داد.
حقیقت این است که علیرغم انتقادات شدیدی که خاندان پهلوی نسبت به قاجار داشتند که همواره امتیازات گوناگونی را به بیگانگان دادند و اساساً نتوانستند از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند، اما صفحات تاریخ گویای این مطلب است که خاندان پهلوی در این عرصه، دست قاجار را از پشت بسته است و به مراتب کفه وطنپرستی قاجار نسبت به پهلوی سنگینتر است؛ برای اثبات این مطلب کافیاست نگاهی کوتاه داشته باشیم به امتیازاتی که پهلوی به اجانب داد و سرزمینهایی که مثل آب خوردن از کشور ایران جدا کرد؛ از قرارداد کنسرسیوم گرفته تا واگذاری ۷۰ درصدی آبهای منطقهای و پیمان سعدآباد و عقبنشینی از خط مرزی اروند و جداشدن مناطق مختلفی از شرق و غرب و شمال و جنوب کشور.
انتقاد طرفداران پهلوی از وطنپرست نبودن قاجار، برای آنها تف سربالا است و دودی است که قبل از هرکس، چشم خودشان را کور میکند.
کد خبر 6093297 زینب رازدشت تازکند